دستهای ناپیدا | ||||||||||||
v امروز : 9 بازدید v دیروز : 14 بازدید v کل بازدیدها : 76661 بازدید
|
سلام ! امیدوارم خوب باشید از این به بعد خاطرات مستر همفر رو از کتابی می نویسم که سید احمد علم الهدی اون رو ترجمه کرده چون معتبر تر و روان تر هست. از شما می خوام این خاطرات رو (که هر بار قسمتی اش رو که کوتاه هم هست و وقت زیادی نمیگیره براتون می نویسم ) حتما و با دقت مطالعه کنید .
داستان از اونجا شروع شد که کشور بریتانیا در پی تسلط بیشتر و طولانی مدت تر بر کشور های شرقی به این فکر افتاد که چجوری ممکنه بر کشورهای مسلمان که از اعتقاد و استحکام بیشتری نسبت به سایر کشورهای شرقی برخوردار هستن حاکم شد... برای همین جلسه ای متشکل از چند دیپلمات و کشیش از کشورهای انگلستان ، فرانسه و روسیه تشکیل شد ؛ و نهایتا به این نتیجه رسیدند که چند نفر از اشخاص وزریده و کارکشته در زمینه جاسوسی رو جهت جمع آوری اطلاعات کافی برای تقویت اهداف و راههای پیشنهادی (تفرقه میان مسلمین و گسترش تسلط بر کشورهای اسلامی ) به این کشورها بفرستند. یکی از این افراد ؛ همفر انگلیسی بود که از افراد زیرک و با تجربه در وزارت مستعمرات بود. مستر همفر در اولین مرحله از ماموریت خود عازم کشور ترکیه شد . او برای آنکه بهتر بتواند مسولیت و ماموریت خود را انجام بدهد سعی کرد زبان ترکی را در حدی یاد بگیره که حتی شبهه ای در مورد ترک یا غیر ترک بودن او ایجاد نشه. وارد یک جمع مسلمان شد و خودش رو محمد معرفی کرد . محمدی طالب معارف اسلام که برای کار به آنجا رفته است ! (جاسوس که شاخ و دم نداره !! ) به هر جهت ؛ محمد (همفر) ی که وارد اجتماع مسلمین در ترکیه و بخصوص در مساجد شده بود اولین چیزی که به ذهن او خطور کرد این بود که : این انسانهایی که این چنین منظم هستند و به نظم و نظافت اهمیت میدهند و این چنین اهل عبادت هستند ؛ ما چرا با آنها می جنگیم ؟ و چرا فعالیت میکنیم تا در میان آنان تفرقه اندازیم و نعمت اتحاد را از آنان سلب کنیم؟! آیا مسیح به ما چنین وصیت کرده است؟ اما همفر متعهد افکار مزاحم رو از ذهن خود دور کرد و تصمیم گرفت راهشو ادامه بده.... نویسنده : ایزدی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ قابل توجه مجردها (اعم از مسلمان و مسیحی ) |
شناسنامه v پارسی بلاگv پست الکترونیک v RSS v
| ||||||||||
template designed by Rofouzeh |